مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

مهران واکسن 18 ماهگی و حساسیت

سلام مهران جان  مهران جان چند وقت هست وقت نمیکنم بیاییم برات بنویسم انقدر این شب عید کار داریم که نگو مهران جان تو ماه اسفند یکی دیگه از دندونات درامد دندان شش سمت چپ پایین خیلی این دندون اذیتت کرد چند هفته هست که اشتها به غذا نداری فقط شیر و تنقلات میخوری ..... مهران جان یک ماه هست یاد گرفتی میگی یه دو سه چهار پنج شش بعضی وقتها هم پنج را نمیشماری و میگی شش  مهران گلی یکشنبه 18 ماهگردت بود ان روز رفتیم درمانگاه که واکسنت بزنیم اول وزنت کردیم 11 کیلو گفتند وزنگیریش اصلا خوب نیست گفتند که یک ماه دیگه بیاریدش قدت 86 بود که گفتند خوبه بعدش رفتیم واکسنت را بزنیم اول تو دستتان زدند شما راحت نشستید و نفهمیدید که تو دستتان امپول ز...
28 اسفند 1393

باباجون پرستار نمونه کشوری انتخاب شده

مهران جان تهران که بودیم از بیمارستان زنگ باباجون زدن و گفتند که فردا باید برید تهران که باباجون گفته ما تهران هستیم به باباجون گفتند شما پرستار نمونه کشوری انتخاب شدید. شنبه صبح بابای رفت. و جشن پرستاری شرکت کرد و بهش هدیه هم دادند. واین چند روز بنر باباجون که پرستار نمونه شده بود را در بیمارستان زده بودند و از اخبار شبکه یزدم با باباجون مصاحبه کرده بودند. باباجون تا امسال 26 سال هست که پرستارو سوپر وایزر و سرپرستار هست.
7 اسفند 1393

مهران به تهران رفت و برگشت- با عکس

سلام مهران جان خوبی  مهران جان هفته پیش رفتیم تهرام همراه مامی جون و باباجون. چهارشنبه 6 صبح حرکت کردیم و رفتیم تهران پنج شنبه عقد دختر داییم بود من لباسهایی که برای عید خریده بودم تن تان کرده بود که ان شب شما کمتر از داماد نبودید  مهران جان تو این چند روز که تهران بودیم به شما خیلی خوش کذشت ان چند روز که تهران بودیم همش داشت باران میامد. ویک شنبه صبح هم از تهران برگشتیم پیش بابا جلیل.   ودوشنبه صبح از خواب بیدار شدیم دیدیم شهرمان سفید پوش شده و ساعت 11 امده شدیم و رفتیم برف بازی و اولین باری بود شما تو برف قدم برمیداشتید           ...
6 اسفند 1393
1